گنجینۀ معارف / سیّد هاشم وفایی

سرودۀ : شاعر خاندان ولایت علیهم السلام
آقای سیّد هاشم وفایی از مشهد

گنجینۀ معارف
ای بانوی جلیله که غرق جلالتی! *** آیئنۀ نجابت و قدر و شرافتی
هم افتخار فاطمه و مرتضی شدی *** هم تو عرس گلشن سرسبز عصمتی
گر انتخاب بانوی جنّت شدی رواست *** دیده است در وجود تو نور محبّتی
دامان توست مشرق خورشید عابدان *** مادر به سیّد همه عبّاد خلقتی
گنجینۀ معارف و ایمان و منزلت *** چون چشمۀ زلالی و پاکیزه سیرتی
عاجز زوصف و شرح مدیح توایم ولی *** پیداست آفتاب سراپا حقیقتی
ذریّه ات به فضل و شرافت ، زبان زدند *** مادر به نُه امام سراپا فضیلتی
پیش از قیام کربلا رفتی از جهان *** دیگر ندیده ای به اسارت ، مشقّتی
آسوده در بقیع، تنت زیر خاک رفت *** امروز اگر چه نیست نشانت زتربتی
این شعر را بیا ز « وفایی » قبول کن *** شعری که حاکی است زعرض ارادتی

منصب ناب
زهرا و علی در تو نجابت دیدند *** دور و بر تو فرشتگان چرخیدند
بر همسری حسین نائل گشتی *** این منصب ناب را به تو بخشیدند

بانوی آفتابی
آیینۀ بخت روشنت دیدن داشت *** آغاز بهار گلشنت دیدن داشت
تو بانوی آفتابی و ایرانی *** خورشید به روی دامنت دیدن داشت

ملیکة المدینه
محبوب دل و سرور سینه بودی *** دریای امید را سفینه بودی
ای مادر پاکیزه سرشت سجاد! *** این بس که ملیکة المدینه بودی

خورشید
وقتی به بهار عشق ، تأیید شدی *** هم رنگ شکوفه های امید شدی
بانو! تو اگر ماه مدینه بودی *** در محضر آفتاب خورشید شدی

گل بانو
تو دُرّ یگانۀ حسینی، بانو! *** گوهر به خزانۀ حسینی ، بانو !
تو مادر زین عابدینی ، آری *** گل بانوی خانۀ حسینی ، بانو!

افسوس
تو مادر بهترین گل ایجادی *** مشمول دعای حضرت سجادی
صد حیف! نشد زنده بمانی ، بانو! *** افسوس که زود از نفس افتادی!

تقدیر
تقدیر تو بود ، جز امیری نروی *** یک بار اسیر بودی و خواست خدا
سمت عطش و راه کویری نروی *** این بار نباشی و اسیری نروی

تابوت
بانو! دل از اندوه تو سرپوش گرفت *** باید که بنازد به غبار فردوس
تابوت تو را که بر روی دوش گرفت؟ *** خاکی که تن تو را در آغوش گرفت

مادر امام نور
ای آن که وجود تو حسین آباد است! *** تو مادر بهترین امام نوری
دریایی و دامن تو گوهر زاد است *** فرزند تو زینت همه عبّاد است

شهربانو
بانوی جلیله ای و حق جو هستی *** زهرا ز تو خواست تا عروسش بشوی
در قدر و شرف بر همه الگو هستی *** فرمود علی که شهربانو هستی

افتخار
تا دیدۀ حق نگر گشودی ، بانو! *** بر معرفت خویش فزودی ، بانو!
تو باعث افتخار زهرا گشتی *** هم صحبت با حسین بودی ، بانو

عروس آل یاسین
اشکی که به چهره ات فرحناک رسید *** وقتی که عروس آل یاسین گشتی
شوقی است که از چشمۀ دل پاک رسید *** پرواز تو از خاک به افلاک رسید
*****