بعد زهرا بر امامت مادری / محسن اسلامی ( پویا )

سرودۀ : شاعر ادیب و پرشور و ولائی آقای محسن اسلامی ( پویا ) از اصفهان
گزیده ای از یک مثنوی یکصد و سی بیتی
بعد زهرا بر امامت مادری

ای که می آئی زشهر خاوران *** ای که داری خندۀ نیلوفران
ای که چشمانت به دریا می زنند *** دستهایت نقش فردا می زنند
من تو را می جویم ای آن سوی نور *** ای شکوه اعتباری پُر غرور
شعر من از نام تو جاری شده است *** دفترم با عشق ، گلکاری شده است
نور با من آشنایی کرده است *** شعرهایم را خدایی کرده است
ای صفای سبز ، ای پاک نجیب *** همصدای من در این عشق عجیب
ای دلیل گریه های بی حَدَم *** مست و بی پروا به سویت آمدم
جا نماز کهنه را وا می کنم *** با دلم آهسته نجوا می کنم
از نَمِ مُهرِ نمازم چون سپند *** عطر خاک کربلا گردد بلند
قطره را سجاده دریا می کند *** سجده دردَم را مداوا می کند
در نگاهش می نشیند گاه گاه *** نور اصحاب کسا ، در یک نگاه
رنگ سرخ عشق دارد دین او *** می وَزَد آئینه از آئین او
آه می خواند کنار گوش ماه *** اشک می ریزد میان چشم شاه
شاه بانوئی بزرگی آفرین *** آفرین بر این بزرگی ، آفرین
تاجِ حُسنش گردباد کائنات *** زیر چتر نسل او ، اهل نجات
نسل پاکان را حمایت می کند *** بادبان ها را هدایت می کند
می توان در خاک پایش بوته کرد *** زیر سقف عترتش بیتوته کرد
نور اعجاز است در ایجاد او *** عالمی مست مبارکباد او
مقصد او کوچه های هاشمی است *** پنجمین نور از کسای فاطمی است
می رسد با رمز قاف و شین و عین *** ( شهربانوئی ) به دیدار حسین
نور دارد خندۀ شفاف او *** جامه هایِ پاکِ عفت باف او
در نگاه ناب او نور شِفاست *** دستهایش پنجۀ مشکل گشاست
آفتابی روبروی آفتاب *** لیک مستور است در پشت نقاب
عشقباز حق شعار عالمین *** آبروی عشق را بنیان ، حسین
خطّ شمشیری عیان بر گردنش *** مُهرِ معهودِ شهادت ، بر تنش
تشنگی پیچیده در آغوش او *** نینوا در نینوا چاووش او
هاله ای بر چهرۀ نورانی اش *** کربلا مشهود در پیشانی اش
لحظۀ پیوند مهر و ماه شد *** شاه بانوئی عروس شاه شد
آب و خاک و آسمان در همهمه *** شهربانو ، شد عروس فاطمه
ای که نامت نور را شیرازه کرد *** در عرب نام عجم را تازه کرد
تا صداقت سیرت آئینه هاست *** نام تو شمع و چراغ سینه هاست
در مشامم ای سروش خوش سرشتت *** خاک پایت می دهد بوی بهشتت
عشق را اینک طلوعتی دیگری *** بعد زهرا بر امامتت مادری
از تبار ناری و از نسل نور *** می دمد این نور تا صبح ظهور
دین ما آئینۀ علیّت است *** مذهب ما در کنار عترت است
مذهب ما مذهب نور است و ناز *** دین مایعنی زن و عطر و نماز
وَه عجب تصویر زیبائی شده است *** بانوی ایران ، تماشائی شده است
بانوئی با عُرف و عترت آشنا *** با رموز استعارت آشنا
شاه بانوئی که همراز دل است *** مادر آئینه های مُقبل است
مادری از عطر گلهای ارم *** مادری از نسل شاهان عجم
مادری فرّ و شکوه خاوران *** شهربانویی اهورائی نشان
همسر شاه جوانان بهشت *** اولیا را مادری نیکو سرشت
گفتم از شهبانوی ایران زمین *** حلقۀ اسلام و ایران را نگین
بانوی آئینۀ عاری ز زنگ *** یک بهار و یازده معصوم ، رنگ
گفتم از بانوی یاس و یاسمین *** آسمان مهر زین العابدین
باز اما سینه ام آرام نیست *** شعرِ پویا را سَرِ اتمام نیست
می گشاید پَر به گلزار بقیع *** می نشیند پشتِ دیوار بقیع
با ملایک باز ، همپَر می شود *** زایر فرزند و مادر می شود
راستی ای جانِ جانبخش وجود *** کیست مسجود ملایک در سجود
آنکه گفت از آسمان روح الامین *** در مدیحش انت زین العابدین
حرز جان شب نشینان جوشنش *** در بقیع عاشقی ها مدفنش
این بقیع آیینه دار جان ماست *** آسمان عشق بی پایانِ ماست
از من و از عشق ، تا یوم القیام
هم بر این فرزند و این مادر ، سلام
*****