امشب خدا بر یوسف زهرا پسر داد(ولادت)
امشب خدا شمس ولایت را قمر داد
قرص قمر نه بلکه خورشیدی دگر داد
از ماه و از خورشید گردون خوب تر داد
بر زاده ی خیر البشر خیر البشر داد
جان ها فدایش باد کو جان حسین است
این بهترین نجل امیرالمؤمنین است
این افتخار بانوی ایران زمین است
این جان قرآن روح ایمان رکن دین است
این طا و ها و حا و میم و یا و سین است
این سیّد سجّاد زین العابدین است
این بر فراز دست، قرآن حسین است
آیینه ی حسن رسول اکرم است این
مولای کلّ عالم است و آدم است این
احیاگر جان دو صد عیسی دم است این
دُرِّ سه دریا هشت گوهر را یم است این
ای شهربانو شهریار عالم است این
ماه تو و خورشید تابان حسین است
تکبیر می بوسد دهان وقت نمازش
چشم دعا در ره به هنگام نیازش
آید زشش سو استجابت پیشبازش
قرآن بود دلداده ی صوت حجازش
توحید جوشد از صدای دلنوازش
در عضو عضوش روح ایمان حسین است
باید دوباره در جهان پیغمبر آید
از بیت حقّ بنت اسد با حیدر آید
وز بهر حیدر همچو زهرا همسر آید
همچون حسین از دامن آن مادر آید
شاید که زین العابدین دیگر آید
کاین پنج تن را روح و ریحان حسین است
از سجده های او عبادت یافت زینت
وز خاک درگاهش سعادت یافت زینت
وز او بزرگیّ و سیادت یافت زینت
با صبح میلادش ولادت یافت زینت
وز خطبه ی گرمش شهادت یافت زینت
این خطبه فریادِ خروشان حسین است
وجه خدا ماه جمال نازنینش
نقش گُل روی محمّد (صلی الله علیه و آله) در جبینش
دست امیرالمؤمنین در آستنیش
خورشید پیشانی گذارد بر زمینش
علم تمام انبیا نقش نگینش
در سینه اش دریای عرفان حسین است
این است کز سوی خداوند مبینش
آمد ندای انت زین العابدینش
گوید به صورت آفرین نقش آفرینش
خوانند ره پویان حقّ حقّ الیقینش
از آستین ریزد دو صد روح الامینش
سر تا قدم جان است و جانان حسین است
زنجیرها وقت دعا هم صحبت او
شمشیرها روز غزا در خدمت او
بعد شهیدان شد اسارت نهضت او
دشمن چهل منزل ذلیل عزّت او
یادآور احزاب و خیبر قدرت او
حتّی حقّ مشتاق یارب یارب تو
ای قدسیان محو مناجات شب تو
ای عرشیان را بال، فرش مکتب تو
ای انبیا را شعله ی تاب و تب تو
ای ذکرها لب تشنه ی لعل لب تو
هر ذکر تو یک دُرّ غلطان حسین است
تو کیستی پرورده ی خون خدایی
سر تا قدم خورشید حسن ابتدایی
الحق که ارباب دعا را مقتدایی
با احمد و زهرا و حیدر هم صدایی
تو مطلع الانوار مصباح الهدایی
روی تو خورشید درخشان حسین است
صدها کلیم الله هزاران پور مریم
باید وضو گیرند زآب چاه زمزم
تا از تو گویند ای ولی الله اعظم
این کار ناید از هزاران همچو «میثم»
گر می زنم یک عمر از مدح شما دم
فیض شما و لطف و احسان حسین است