بانویی آسمانی از ملک فارس استاد محمد قدسی

سرودۀ : شاعر فرهیخته و نکته سنج و دلباختۀ اهل البیت علیهم السلام
استاد محمد قدسی ( قدسی ) از اصفهان
بانویی آسمانی از ملک فارس

هر آن که مادر عنقاست در صفت عنقاست *** کسی که مریم عذراست در شرف عیساست
هر آن که طفل شجاع آورد در این دنیا *** اگر چه نیست چو رستم ، و لیک رستم زاست

دقیقه ای است در اینجاکه ظرف و مظروف است *** به قدر وسعت مظروف ، ظرف بی همتاست
محال هست شود ظرف کمتر از مظروف *** به نزد عقل جز این گفته ، سست و بی معناست

صدف به قدر گهر پاک باید و خالص *** که این ز قاعدۀ لطف ، سنت دریاست
بدان که « اشهد اَنَّ الاِمام فِی الاَرحام » *** مُطهّر است و « فِی الاَصلاب » نیز ، کار خداست

امام مادری از جنس آسمان دارد *** که او به « نورٌ عَلی نور » بر همه اولی است
اگر که مادر او ، مثل او نباشد نور *** امام را به رَحِم پروریدنش رؤیاست

سخن کشد به دِرازا و هر مُخاطب خاص *** به یک اشاره کفایت کند اگر داناست
یکی ز جمله این مادران والا قدر *** ز یزدگرد سوم هست و رتبه اش والاست

زنسل پادشهان است و پر شرافت و شان *** که نو عروس بلافصل حضرت زهراست
به خواب دید پیمبر برای صیغۀ او *** حسین را بنشانده است و بر سر اجراست

خودش برای خودش انتخاب شوهر کرد *** اگر چه در خطر و در میانۀ اسراست
دلش به سوی حسین از ازل تمایل داشت *** گلاب از گل و گل با گلاب در یک جاست

امام اول ما « شهربانویش » خوانده است *** چرا که بانوی شهر است و افتخار افزاست
چه دختری که به ساسانیان شرف بخشید *** نشان فخر و مباهات خسرو و کسراست

چه دختری که شده نُه امام را مادر *** میان مام امامان چنین مقام که راست ؟
رسد عرب به عجم زین یگانه حلقۀ وصل *** که اتصال به این محکمی چه کس داراست ؟

عرب ، عجم چه تفاوت کند اگر معیار *** به پیش مُصحف و اسلام ، دانش و تقواست
زکینۀ عصبیت عرب کر و کور است *** تعصب عربی بدترین تعصب هاست

به حکم آیۀ قرآن که گفته « اَلاَعراب» *** « اَشَدُّ کُفر و نِفاقاً » همین ، همین حالاست
خطاست این که به دنبال مستند باشی *** کدام مستند از عشق برتر و برجاست

ولی اگر سند مستند ز ما طلبی *** محبت آن سند مستند در این دنیاست
پر است هر دل ایرانی از هوای حسین *** سند همین و برای همیشه پابرجاست

دلا هویّت اصلیّ ما نه ایرانی است *** هویّت این که هر ایرانی عاشق مولاست
چو گل پسر به زمین وقت زایمان بگذاشت *** به سوی عالم دیگر روانه شد یک راست

غمش به قدر غم نینوا نمی باشد *** که رفت و بی خبر از ماجرای کرببلاست
ندیده ، سخت دلش سوخت چون که می دانست *** سر حسین و عزیزان او جدا ز قفاست

ندید اسارت فرزند خویش « زَینُ العِباد » *** که دربه در شدۀ کوفه است و شام بلاست
کنار مسلخ خون ، می گریست همچو رباب *** که سر ز کودک ششماهۀ زبیخ جداست

دهید مژده به ایرانیان شیعه شعار *** که از برای شما او شفیعۀ فرداست
*****